گاهی عشق گاهی غم ...

گاهی عشق گاهی غم ...

غمگینم مثل ....
گاهی عشق گاهی غم ...

گاهی عشق گاهی غم ...

غمگینم مثل ....

زن بودن

زن بودن

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند
به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد...
کسی که باید جایش عوض کند ، بایستد ، جا خالی بدهد، راه بدهد و... من هستم...
تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم !!!!...

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند …
سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم...
 مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است ...
خودم را به نشنیدن می زنم...
موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود...
چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد
به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند...
البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم...
تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم !!!!...

راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد...
راه می دهم...
نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است
و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است...
“خانم ماشین لباسشوئی نیست ها “...
مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود...
تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم...
و مدام باید مواظب ماشین هایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم...
موقع رسیدن خسته هستم .. اعصابم به کلی به هم ریخته است
تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن !!!!..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد