گاهی عشق گاهی غم ...

گاهی عشق گاهی غم ...

غمگینم مثل ....
گاهی عشق گاهی غم ...

گاهی عشق گاهی غم ...

غمگینم مثل ....

مینویسم

می نویسم و شاید باید بگویم هنوز می نویسم.مهم نیست چقدر کم یا چقدر بافاصله...

در این میان هر وقت چیزی بیاید، چند خطی می نویسم.برای چه؟برای که؟نمی دانم...فقط می نویسم.

نمیدونم این چه کوفتیه 

وقتی برات یه اتفاقی میوفته که خیلی وقت بود انتظارشو میکشیدی ....

اونوقت با یه رفتار بد... عکس العمل ناجور...یا..

همه ی اون چیزی که برات اتفاق افتاده بودو توهم براش لحظه شماری میکردی رو نابود میکنی

جوری که دیگه حتی حق نداری انتظارشو بکشی...

چون مطمئنی دیگه اتفاق نمیوفته...

چرا اینطوری شد..!!!

نمیخواستم اونجوری بشه

با خودمم قهرم:( غرور:(

یه روزی

یکی بهم گفت ...

اینطوری بمون تغییر نکن...

نشد...

دیگه به خوبیه گذشته نیستم

همه چی خراب شد...

چرا؟!

نمیدونم!!

شاید از اولشم خوب نبودم!!

من بدترین آدم خوب دنیا هستم؟

یا خوب ترین آدم بد دنیا!!!؟

این عاقبت کسیه که فهمیدنش سخته..


نظرات 1 + ارسال نظر
baya جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 00:07 http://4amour.ir

چی به سرت اومده از چی می نالی زندگی کن از زندگی لذت ببر درسته خیلی از وقتها نمیشه مثل الان من مثل هر لحظه من ولی تو بخاطر کسی که دوست داری زندگی کن من زندگیم رو به خاطره یه طرفه بودن دارم ادامه می دم چون امید دارم روزی بر می گرده ولی تو بخاطر کسی که دوست داری زندگی کن شاید غرور شاید پدر و مادر ا خواهر یا خواهر زاده بخاطر کسی که لایقته در آینده بخاطر عشق بخاطر غرور بخاطر زندگی زندگی کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد