گاهی عشق گاهی غم ...

غمگینم مثل ....

گاهی عشق گاهی غم ...

غمگینم مثل ....

TrS

مهربانیت را بـﮧ دستـﮯ ببخش ؛

که می دانـﮯ با او خواهـ ماند ...

و گـــرنـﮧ حسرتـﮯ مــ گذارﮮ

بر دلـﮯ که دوستــت دارد ... !!!

.........



گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است
ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را ندارد
کمی با من حرف بزن...

شکسپیر

کسی رو که دوستش داری، چند وقت یکبار بهش یادآوری کن، تا فراموش نکنه قلبی برایش می‌تپد. شکسپیر

درد من

درد دارد وقتی چیزی را کسر میکنی…
که با وجودت جمع زده ای…

شریعتی

همسایه ام ازگرسنگی مرد خویشاوندانش در عزایش گوسفندها سر بریدند (دکتر شریعتی)

چگورا

مرد زندانی میخندید… شاید به زندانی بودن خویش و شاید به آزادی من…
راستی…زندان کدام سوی میله هاست؟! ( چگوارا)

رفت و آمد .... آمد و رفت

سالهاست که معناى این را نفهمیده ام "رفت و آمد" یا "آمد و رفت" ؟ آدمها مى روند که برگردند ؟
یا مى آیند که بروند ...؟

تو دل منی تو

فرقـے نمـے کند !! بگویم و بدانـے ...! یا ... نگویم و بدانـے..! فاصله دورت نمی کند ...!!! در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...! جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.: دلــــــــــــــم.....!!!

من می ترسم


میتــرســم…
کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد
نغمــه ِ دلـت را بشنــود
و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!!
چـه احســآس ِخـط خطــی
و مبـهـمـ یسـت!
ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن …

❤❤❤❤❤❤


خدایا یاری ام کن اگر روزی      

 جایی

چیزی را شکستم،

نباشد...

دلتنگتم عشقم

دلتنگی

تو مرا نمیشناسی ،

اما من.....

تو را ازعینک سیاهت می شناسم!

همان عینک سیاهی که برای پنهان کردن چشمهای مضطربت از سر چهارراه خریدی!

تومرانمیشناسی اما من......

همان پسرک عینک فروش پشت چراغ قرمز

چهارراه دلتنگی ام!


برای خریدن عشق هر کس هرچه داشت آورد،‌ دیوانه هیچ نداشت و گریست،‌ گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید،‌ اما هیچکس ندانست که قیمت عشق اشک است!!!


چه تنها میشوم وقتی دیگران درسشان یادشان میرود


تنهــآیــی هـــایــَم را دانــه دانـــه میشمارَم...!
چه کـــــم میشوَم از حس ِ عاشقی...!
وَ چه راحــَت میشوَم از تعلق ِ خاطر....!
چه آسوده میشوَم از دغدغه..!
وَ آرام....
آرام میشوَم از تنهــآیی اَم...

غریبه آشنا

چه غریبانه میگریست آن شب بی تو تکه ابری که سکوت وجودم رو فهمید و چه غریبانه خندیدم آن روز که بی تو مرگم را فهمید

نمی دانی هیچ کس نمیداند چقدر دلتنگتم


نـ مـ ـ ـیــدانـ ـ ـی

هــیـ ـچـ ـکـَ ـس نـ ـ ـمـ ـیــدانَـ ـد

ایـ ـن آرامـ ـِشـ ظـ ـاهـ ـر و دِلــِ نــآرامـ

چـ ـِقـ ـَدر خَـ ـسْــته اَمـ میکنـ ـَد


تو باش همیشه باش واسه من باش نفسم باش

قـــتــی حـــس مــیــکــنـم

جــآیــی در ایــن کــرِه ی خآڪـی
تــو نــفــس مــیــکــشــی و مـن

از هـــمــآטּ نــفـــس هــآیــتـــــ ،،،
نـفـس مـیـکـشـم !

تــو بــــــآش بــرای هــمـیـشـه !!!

هــوآیــتـــ !
بـــویــــــتــــــ !
بــرآی زِنــده مــانــدنــم ڪـــآفـــی اســتــــــ …



عشقی که تنها با یک نگاه آغاز میشود ، با شناخت سست و سست تر میشود
ولی عشقی که با شناخت آغاز میشود با هر نگاهی عمیق و عمیق تر میشود . . .

دلتنگتم عزیزم

دلـــــــتَنـــــگت می شوم...

چــــــشمانم را روی هـــــم می گــــذارم بـــــــلکه یادت را فـــــراموش
کنم...
تــــــو بگو عزیـــــــزم
مگر می شـــــــود یـــــک عــــــمری را فراموش کــــــرد؟!

من پیر شدم بی تو این لرزش دستامه

گفتم: سلام! 
معصومانه گفت: می مانی؟
 
گفتم : تو چطور؟
محکم گفت: همیشه می مانم!
 
گفتم: می مانم.
 
روزها گذشت. روزی عزم رفتن کرد. گفتم: تو که گفته بودی می مانی؟!
 
گفت: نمی توانم! قول ماندن به دیگری داده ام .... باید بروم




چــرا مــی گوینــد ... هـا ... علامــت جمــع اســت ؟
در حالــی کــه وقتـــی آن را بــا ، تــن ... + ... هــا جمــع مــی کنــی ...
خــودت مــی مانــی و خــودت !!!



باشه قبول! 
منو تو با هم فرق داریم...
 
فقط به رویاهام دست نزن....
 
باشــــه ؟!

ای عاشـــــق اندوهـــــگین و غــمناک

              ای عاشــق دلســوخته اندوه مدار


روزی به کام عاشـــقان گردد کار


گاهی عــــــــــــــــــــــــقـــــــــش

به احتــــــرام چشمهایت زیبایت خوابالوی مــــــــن  ، اشک میریزم ،
به عشـــــق آن قلب مهربانت ، برایت میمیرم.