که می دانـﮯ با او خواهـﮯ ماند ...
و گـــرنـﮧ حسرتـﮯ مــﮯ گذارﮮ
بر دلـﮯ که دوستــت دارد ... !!!
گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است
ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را ندارد
کمی با من حرف بزن...
تو مرا نمیشناسی ،
اما من.....
تو را ازعینک سیاهت می شناسم!
همان عینک سیاهی که برای پنهان کردن چشمهای مضطربت از سر چهارراه خریدی!
تومرانمیشناسی اما من......
همان پسرک عینک فروش پشت چراغ قرمز
چهارراه دلتنگی ام!
برای خریدن عشق هر کس هرچه داشت آورد، دیوانه هیچ نداشت و گریست، گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید، اما هیچکس ندانست که قیمت عشق اشک است!!!
نـ مـ ـ ـیــدانـ ـ ـی
هــیـ ـچـ ـکـَ ـس نـ ـ ـمـ ـیــدانَـ ـد
ایـ ـن آرامـ ـِشـ ظـ ـاهـ ـر و دِلــِ نــآرامـ
چـ ـِقـ ـَدر خَـ ـسْــته اَمـ میکنـ ـَد
دلـــــــتَنـــــگت می شوم...
چــــــشمانم را روی هـــــم می گــــذارم بـــــــلکه یادت را فـــــراموش
کنم...
تــــــو بگو عزیـــــــزم
مگر می شـــــــود یـــــک عــــــمری را فراموش کــــــرد؟!
گفتم: سلام!
معصومانه گفت: می مانی؟
گفتم : تو چطور؟
محکم گفت: همیشه می مانم!
گفتم: می مانم.
روزها گذشت. روزی عزم رفتن کرد. گفتم: تو که گفته بودی می مانی؟!
گفت: نمی توانم! قول ماندن به دیگری داده ام .... باید بروم
چــرا مــی گوینــد ... هـا
... علامــت جمــع اســت ؟
در حالــی کــه وقتـــی آن را بــا ، تــن ... + ... هــا جمــع مــی کنــی ...
خــودت مــی مانــی و خــودت !!!
باشه قبول!
منو تو با هم فرق داریم...
فقط به رویاهام دست نزن....
باشــــه ؟!